در یک شب خنک ولی دلنشین زمستان چند سال پیش بود که دعوت شده بودم به محل کار یک مراجع جوان و هنرمند.
برای اولین بار بود که از نزدیک دستگاه برش لیزری را مشاهده می کردم . وقتی آن کار چوبی هنری که این دستگاه بیرون می داد را دیدم یادم آمد از کارگاه حرفه و فن دوران مدرسه در مقطع راهنمایی که با اره مویی و کلی زحمت و چندین بار تیغ اره شکستن یک چیز نافرم تحویل معلم می دادیم و البته یک نمره بیست می گرفتم .
حالا تمام آن زحمات را یک دستگاه لیزر در عرض چندثانیه می کشید . دوست عزیزم مثل خیلی از دوستان دیگرم مشکل بازاریابی کارش را داشت به او گفتم چرا در بورس لیزر حضور نداری و این منطقه گران را برای کارگاهت انتخاب کردی . گفت : خوب منزلم طبقه بالا هست . گفتم : منزل از خودتان است . گفت : نه . دربست اجاره کرده ام ؟ !
می گفت تصمیم گرفته ام یک بازاریاب استخدام کنم گفتم این کار را نکن . با یک سوم حقوق یک بازاریاب حرفه ای می توانی یک کارگر ماهر استخدام کنی و خودت بروی سراغ بازاریابی . چون هیچ کس مثل خودت نمی تواند برای این کار بازاریابی کند.
بعد رفتیم سراغ کامپیوترش که پر شده بود از چندین هزار طرح هنری برای برش لیزر . با حرارت می گفت اگر هر کدام از این ها را تولید کنم . کلی پول پارو خواهم کرد . مشکلم فقط بازاریابی است.
پرسیدم امکانش هست همه ی این طرح ها را از روی کامپیوترت پاک کنی؟ . گفت شوخی می کنید ؟ کلی زحمت کشیده ام و اینها را جمع آوری کرده ام . گفتم پس همه اش را انتقال بده روی یک فلش مموری و فلش را داخل یک پلاستیک ضد آب محکم ببند و بعد توی باغچه حیاط دفن کن و سپس برو بازار مصرف را رصد کن ببین مشتری ها چه می خواهند و سفارش واقعی بگیر به جای اینکه پای کامپیوتر با این طرح های هنری رویابافی کنی .
موقع رفتن گفتم ضمناً کارگاهتان را ببرید در محل بورس کارگاههای MDF و لیزر .
- ۹۴/۱۱/۱۷