گچ کار بود و جوان دارای تحصیلات دیپلم و هنرمند بود و مؤمن چند تا کارگرهم داشت . کارهایش خوب بود آنقدر که در چندین هتل معروف مشهد کارهای چشمگیری ارائه کرده بود.
اما چشم انداز کاری نداشت می خواست در اولین گام یک شرکت بزند اما هیچ تصوری از آینده این شرکت نداشت حتی از قوانین و مجوزهای مورد نیاز و محدودیت های کاری را نمیدانست .
او از جمله کارآفرینان موفقی بود که سالها تجربه موفق را می خواهند در قالب اسم و رسم یک شرکت مارک دار باز آفرینی کنند غافل از اینکه بسیاری از این قالب گیری ها باعث از بین رفتن چابکی و انعطاف و تحرکشان شده و در بسیاری از مواقع هم چیزی جز نابودی کسب و کار را در پی ندارد .
ابتدا از او خواستم شکل و شمایل کسب و کار فعلی ش را برایم توصیف کند و معایب سیستم چابک فعلی اش را یادآور شود .
در گام دوم تعریف او را از شرکت و کارهای جدیدی که قرار است به واسطه ی راه اندازی شرکت شروع کند را برایم بیان کند.
در گام سوم با کمک خودش سختی های شرکت را نسبت به وضعیت فعلی اش بررسی کردیم و متوجهش کردم برای آنکه این موارد را بتواند مدیریت کند باید پروسه تبدیل کسب و کار سنتی اش به مدرنو شرکتی را تبدیل کند به یک پروژه ی حداقل یکساله .
در پایان به این نتیجه رسیدیم که بهتر است ابتدا در قالب نمایندگی فروش یکی از محصولات ساختمانی مثلاً همان گچ یا سرامیک فضای غیررسمی کارش را مدرن تر کند و قوانین خاص خودش را در این فضا منطبق با نوع پرسنل و مشتری خاص خودش تدوین کند.
یکی دو جلسه هم در مورد اصول تدوین چشم اندازهای 5 ساله و بیست ساله به او مشاوره دادم
- ۹۴/۱۱/۱۷